سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت .
زمان غارتگر غریبیست ، همه چیز را می برد جز حس دوست داشتن را . . .
یک نامه پر از ماه و تو را دارم یاد / در پاکت گل گذاشتم دادم باد . . .
شبها به ماه دیده ، تو را یاد میکنم / با مه فسانه گفته و فریاد میکنم
شاید تو هم به ماه کنی ، ماه من نگاه / با این خیال ، خاطر خود شاد میکنم . . ..
کی گفته نفرین میکنم ، غصه به تو حرومه
خوشبختی تو گل من ، همیشه آرزومه . . .
برای رسیدن به توست که پرواز میکنم ، نکند قفس باشی !
قفس دیدم رهایی یادم آمد / تو رفتی بی وفایی یادم آمد . . .
خدایا من چه سازم ، خسته راهی درازم
نه فرهادم که مرد از داغ شیرین ، نه ایوبم که با دنیا بسازم . . .
زیباست وقتی قلبی داری که صاحبش خودت هستی
اما زیباتر آن است که دوستی داری که قلبش تو هستی . . .
آرام ترین تپش قلبم را تقدیمت میکنم تا بدانی که ارام بخش وجودمی . . .
خدایا ، به فرشتگانت بسپار که در لحظه لحظه نیایش خویش
عشق مرا از یاد نبرند . . .