وقت ضرورت چو نماند گریز
٢
دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید: این اسیر چه مى گوید؟
یکى از وزیران نیک محضر گفت : اي خداوند همی گوید:
والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس
ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.وزیر دیگر که ضد او بود گفت : ابناي جنس مارا نشاید در حضرت
پادشاهان جز راستی سخن گفتن.این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت . ملک روي ازین سخن درهم آمد و گفت : آن
دروغ پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روي آن در مصلحتی بود و بناي این بر خبثی . چنانکه خردمندان
گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
و بر پیشانى ایوان کاخ فریدون شاه ، نبشته بود:
جهان اى برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاك
چه بر تخت مردن چه بر روى خاك